loading...
دفتر عشق

amir

امیرحسین=Amir 3fi بازدید : 39 یکشنبه 08 دی 1392 نظرات (0)
\"\"

وحشت از قصه كه نه ، ترس ما خاتمه هاست


ترس بيهوده نداريم صحبت از خاطره هاست

 
صحبت از كشتن ناخواسته ي عاطفه هاست


كوله باريست پر از هيچ كه بر شانه ماست


ما سرانجام ، سرانجام گرفتيم به هيچ ...

امیرحسین=Amir 3fi بازدید : 20 یکشنبه 08 دی 1392 نظرات (0)
یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ... ! هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ... ! وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده , راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره ... ! همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ... ! آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از ... ! ... ... اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن ... ! اینایی که همیشه میخندن ... ! اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن ... ! همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن ... ! اینا فرشتن ... ! تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه , اذیتشون نکنین ... ! تنهاشون نذارین ؛ داغون میشنمنو از ته دل از اون بوسا نمیکنی !!!!!!! یک روز مرگ را مثل روسری حریر سرم می کنم تو می خندی و می گویی:چقدر مردن به تو می اید بزرگترين اشتباه ميدوني بزرگترين اشتباه يك زن چيه ؟ اينكه زود عاشق ميشه در حالي كه طرفش هنوز نميدونه " حتي " دوسش داره يا نه ...!!!!! لعنت به من لعنت به من چه ساده دل سپردم لعنت به من اگر واسش ميمردم دسته منو گرفتو بد ولم کرد لعنت به اون کسي که عاشقم کرد لعنت به من چه ساده دل سپردم لعنت به من اگرواسش ميمردم دسته منو گرفتو بد ولم کرد لعنت به اون کسي که عاشقم کرد يکي بگه که ماه من کي بوده مسبب گناه من کي بوده سهم من از نگاه تو همين بود عشق توبدترين قسمت بهترين بود تو دل بارون منو عاشقم کرد بين زمينو اسمون ولم کرد يکي بگه چجوري شد که اين شد سهم تو اسمون ... من زمين شد لعنت به من چه ساده دل سپردم لعنت به من اگرواسش ميمردم دسته منو گرفتو بد ولم کرد لعنت به اون کسي که عاشقم کرد خیلی دلم برات تنگ شده آخرین نصیحت ... دوســ♥ــــت مـــــن همـــیشــه رو بـــه نــ♥ــور بـــایســـــت اگــــــر میــخواهــی تصـویـر زنــ♥ـدگــــی ات سیــــاه نـیــفــــتد... همیشـــــه خــ♥ــود را نقــد بـــدان تـا دیــگران تــ ♥ــورا بـه نسیــه نفــروشــــند سعــــی کـــن استـ♥ــاد تغیـیـر بـــاشــی نـــه قــربـانــی تـقــدیــ♥ــر....در زنـ♥ـدگیــت بـه کســـی اعـتمـــاد کـــن کـــه بـــه او ایمــ♥ــان داری نه احســـــاس و هــــرگــ♥ــز بـه خـاطـر مـــردم تغـیـیـر نـــکـــن ایـن جمـــاعـت هـرروز تــ♥ــورا طـور دیگـری میـخـواهـنـــد....مـردم شهـری کـــه همـه در آن میلنــگند " به کســی که راسـ♥ــت راه میـــرود میخنـدنـد" خنده ام میگیرد… خنده ام میگیرد… وقتی پس از مدتها بی خبری، بی آنکه سراغی از این دل بگیری… می گویی دلم برایت تنگ است … یا دلم را به بازی گرفته ای، یا معنای واژه ها را خوب نمی دانی ؟ دلتنگی … ارزانی خودت، من دیگر دلم را به خدا سپرده ام… . . . دیگر هوای برگرداندنت را ندارم… هرجا ک دلت میخواهد برو… و اما من… بر نمیگردم ک هیچ! عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم، ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی! خنده ام میگیرد… بدرود روی هر سینه سری گریه کند وقت وداع سر ما وقت وداع تکیه به دیوار کند من نیلوفر می نویسم روز های بود که اینجارو به عشق مصطفی اپ می کردم فقط حرف نیست احساسه از دلم مایع گذاشتم تا این که این عشق پیشکش شد به یه نامرد کسی که مصطفی فکر می کرد من اونو دوست دارم رابطمون سرد شد رفت رفته بریدم با کسی نبودم اما مصطفی فکر می کرد من با اونم هشت ماه گذشت رفتم طرفش قبول کرد که با من باشه اما بی محلی میکرد منم طاقت ندارم می خوام برم از این دنیایی دروغی برام دعا کن به رسم رفاقت ســوال ؟ نــیلوفــــــر : لــاشی بــــــــــازی اولیشو من شروع میکنم تو این پست فقط نظرای مربوط ب بازیو بدید .... خواهشا..... نیـــلوفر : مــــصطفی یــه دروغ ... قیــــــصـــــــــر اینم یه حرف از قیصر : احترامت واجبه خان دایی .اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمیاد. کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم .؟ این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی. به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم. کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ نه ننه! سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفعه هم که اذون مغربو بگن، همه یادشون می‌ره که ما چی بودیم و واس چی مردیم. من بچه‌ام آره. من خیلی هم ب......چه‌ام. واسه این که هر کی تو گوشم بزنه، می‌زنم تو گوشش. اما تو چی؟ دلت می‌خواد توگوشِت که بزنن بگی من پهلوونم! پهلوونم باس افتاده باشه! تو گوشش که می‌زنن سرشو بندازه پایین و از زیر دیوار رد شه. شما اینو بهش می‌گین پهلوونی؟وقتی تاس آدم بد نِشست، بد نِشست. اما من فرار نمی‌کنم. فرار آدمو کوچیک می‌کنه. ولی من تا آخرشو می‌ رم قیصر (۱۳۴۸) نامه فریدون فرخزاد به یک فاحشه اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!… چه گناه کبیره ای…! میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !! اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزادشود این «ایثار» است ! مگر هردواز یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است… بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین . شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری، رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی. من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم! فاحشه !! دعایم کن … بــوی آدمیــت عطــرهای گــرون قیمت رو ول کن و ادم باید بوی اعتماد بده ... به مناسبت ششمین سالگرد وفات پدرم می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، برادر وخواهران خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...! راســــــتی،بعد رفتنت دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...! "حــــال مـــن هم خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب حسین پناهی روز پدر ... پدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم. پدر جان ، دلم برایت تنگ شده . 9336 دیروز ایــن جمله رو خــوندم : اگر دنیا عدالت داشت مرد هم بکارت داشت :-؟ خلاصـــه تــو کــفش مـوندم کـــه یــعنی چــی ؟ افتخـــــــار اینبار «اعتراااااف» نمیکنم؛ «افتخااااار» میکنم به داشتن فرشته ای بـــــنام مـــادر! مستي و راستي... پيک ها رفته بالا... ميگن مستي و راستي... پس هر کي يه سلامتي بگه... اون چيزي که ته دلشه، بي رياي بي ريا... اينم از سلامتي من: به سلامتي کسي که هيچ وقت نفهميد چقدر دوستش دارم تــختـــه.... گــــــــچ نـیــلوفـــــــر : یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشـــق زهر بی سرو پایی نکنیم تنهایی ... تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه! این نیست که با کسی دوست نباشی! این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی! این نیست که کسی باهات حرف نزنه! این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی! این نیست که کسی دوستت نداشته باشه! تنهایی، یه حس درونیه! تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده ... مــکث نـــیلوفــــــر : دوســـتتــــ دارمـــــ فاحــشه خـوش بـﮧ حـالــَـتــ ••• فـاحــِشـﮧ ••• بـا تـَنـت بـازے مـے ڪـُنـنـב نـــَــهـ ::::◄ בلــَتــــ پدرم ... دلم بهانه ات را می گیرد ... چقدر امروز حس می کنم نبودنت را ... صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم : " جانم؟ .... مرا صدا کردی؟! " یاد وصال می روم خسته و افسرده و زار سوی‌ منزلگه ویرانه ی خویش, به خدا می‌برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش می‌برم تا که در آن نقطه ی دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه ی عشق ,زین همه خواهش بی‌ جا و تباه ,می‌برم تا زتو دورش سازم زتو ‌ای جلوه ی امید محال, می‌برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال فروغ فرخزاد گاهی اوقات گاهي اوقات دلم واسه " دلم " مي سوزه ... براي تمام نامردي هايي كه در حقش ميشه و هيزم شكن هاي متظاهري كه به آتيشش ميكشن ... واسه ي همه ي اين بي پناهياش دلم مي سوزه اي كاش يه آنتي ويروس هم واسه اين بي زبون مي ساختن كه با اولين ويروس محبت يا عشق سريع هنگ نكنه كاش ميشد اين آواره ي مجنون رو مسلح كرد ... سخته ... همه ي اين حرفا سخته ... اونقدر بهش گرما رسيد كه سرما زده شد و مُرد حالا يخ بسته ... شده يه دل يخي ... دکلمه خسرو شکیبایی...حال همه ما خوب است اما تو باور نکن سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویه آهویی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار درمانده تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است اما تورا اول حتی هر وهله گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟ راستی خبرت بدهم خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار … هی بخند! بی‌پرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد فردا را به فال نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيد از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد باد بوی نامهای کسان من می‌دهد يادت می‌آيد رفته بودی خبر از آرامش آسمان بياوری!؟ نامه‌ام بايد کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آينه، از نو برايت می‌نويسم حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور نکن! بيا برويم رو به روی بادِ شمال آن سوی پرچين گريه‌ها سرپناهی خيس از مژه‌های ماه را بلدم که بی‌راهه‌ی دريا نيست. ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خسته‌ام بيا برويم! آن سوی هر چه حرف و حديثِ امروزست هميشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی‌ست می‌توانيم بدون تکلم خاطره‌ئی حتی کامل شويم می‌توانيم دمی در برابر جهان به يک واژه ساده قناعت کنيم من حدس می‌زنم از آوازِ آن همه سال و ماه هنوز بيت ساده‌ئی از غربتِ گريه را بياد آورم. من خودم هستم بی خود اين آينه را رو به روی خاطره مگير هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است تنها شبی هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزارساله برخاستم. دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه،‌ تا سراغِ همسايه … صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ … تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم آهسته زير لب … چيزی، حرفی، سخنی بگويد مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت! هِه! مرا نمی‌شناسد مرگ يا کودک است هنوز و يا شاعران ساکتند! حالا برو ای مرگ، برادر، ای بيم ساده‌ی آشنا تا تو دوباره بازآیی من هم دوباره عاشق خواهم شد! (شعر سید علی صالحی) خدا بیامرزدت پسر عمو ... امروز دلم خیلی‌ گرفته ، اول صبح خبر مرگ پسر عمومو شنیدم ، کلا بی‌ حوصله هستم ، بی‌چاره ۲۲ سالش بود ، ۴ ماه قبل ازدواج کرده بود ، ۱۴ روز قبل بر اثر یه حادثه تیر میخوره به سرش که تا دیشب تو کما بود ، دیشب تموم کرد ، امشب شب اول قبرشه ، لطفا واسه آرامش روحش فاتحه بخونین . خدا بیامرزدت پسر عمو . صندلی داغ ۲ ... سلام ، دیدم نیلوفر یه پست صندلی‌ داغ گذاشته بود، بعضی‌ از دوستان در باره من سوال پریسده بودند ، خوب ،از اونجایی‌ که این وبلاگ رو ۲ نفره اداره می‌کنیم منم این پست رو گذاشتم تا اگه کسی‌ سوالی از من داشت بپرسه ، قول میدم تا سه شنبه هفته بعد جواب بدم . ( نگین حسود بود رفت پست کپی کرد ) و تو... شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم و تو... آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود....... صندلی داغ سلام... گفتم این پستم صندلی داغ باشه... هرکی هرسوالی داره بپرسه من قوله قول میدوم جواب بدم... این پست تاجمعه اینجامیمونه هرکی سوال داره بگه من شنبه اونارومیزارم تویه پست وجواب میدم. دوشنبه 28 اسفند1391 10:7 بعد از ظهر |- Nιloυғαr -| 79 :CM's
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 25
  • بازدید کلی : 128